۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

در طول سفر

خوب الان که می خوام یه چیزایی راجع به سفر بنویسم فقط 8 دقیقه وقت دارم و الان توی دانشکده نشستم بعد از کلاس مدیریت استراتژیک فناوری اطلاعات هستش و من باید ساعت 13:30 برم دنبال شیدا تا ببرمش خونه.
خوب تا وقت اجازه می ده می نویسم. می خواستم از سفر بگم. ما به اتفاق دوست عزیزم محمد از طریق ترکیه امدیم. و حدود 12 ساعت توی آنکارا توقف داشتیم از اول صبح تا شب. راستش وقتی آدم ساعت 2 صبح بره فرودگاه امام و ساعت 5 صبح پرواز کنه و ساعت 8 صبح برسه آنکارا اونم با یه بچه 4 ساله و 2 تا ساز زیر بغل، خوب احتمالا مثل ما داغون میرسه ترکیه. من تابحال ترکیه نرفته بودم و یه بهانه ای بود تا ترکیه رو هم ببینم. ترکیه که رسیدیم خوابمون میومد خفن. مخصوصا شیدا که موقع فرود هواپیما با اون فرود وحشیانه خلبان از خواب
پریده بود. خلبان به جای فرود دور از جون شما تمرگید. افسوس خوردم خلبانهای ایرانی با این فوکر و توپولوفهای قراضه چجوری می پرن این ترکا با این بویینگ های صفر کیلومتر چجوری. خلاصه توی فرودگاه که رسیدیم فقط دلمون خواب می خواست. رو صندلیهای خالی و فضای ساکت ترانزیت یه 2-3 ساعت خوابیدیم جاتون خالی. مخصوصا شیدا که شدید خوابش میومد. محمد رو بگو اول باکلاس نشسته خوابیده بود. یه بار بیدار شدم دیدم پاهاش رو گذاشته رو صندلی و دفعه بعد که دیدم کامل خوابیده جوری که بیا و ببین انگار 100 سال تو پارک رو صندلی خوابیده :)))) آقا از انگلیسی حرف زدن این ترکا بگم. محمد هر کاری می کرد با مسوول بررسی پاسپورت که باید فول انگلیش باشه حرف بزنه نمی تونست ترکی و انگلیسی و فارسی رو ترکیب کرد تا بتونه بفهمه باید کجا بریم. وضع زبان انگلیسی تازه تو پایتخت افتضاح بود. ترکیه یه جورایی ایران تحت ویندوزه به نظر من البته از لحاظ ظاهری. کلی توی مراکز خریدش چرخیدیم جاتون خالی و کلی خسته شدیم. آخر شب اومدیم فرودگاه و به سمت کپنهاگ پرواز کردیم. وای دیر شد برم شیدا رو بیارم. فعلا بای تا بعد

هیچ نظری موجود نیست: