۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

مزایای بودن در فضای بین المللی

چند روزیه که سرم شلوغ شده با کارای درسی. یه پروژه هم داریم از ایران که داریم با محمد جمعش می کنیم امشب دیگه تموم میشه. داشتم فکر می کردم که از وقتی آمدم اینجا اصلا احساس نمی کنم که تو یک کشور خاص هستم و بیشتر احساس بودن در یک جامعه بین المللی رو دارم و این خیلی تجربه خوبیه. آخه لوند یک شهر دانشگاهی هستش که مهمترین چیز این شهر دانشگاهش هست با 46000 دانشجو از 100هزار نفر جمعیت شهر. دانشگاه لوند به عنوان قدیمی ترین دانشگاه سوئد و یکی از قدیمی ترین دانشگاه های دنیا هستش. فکرشو بکنید سال 1666تأسیس شده !!! خدای من 344 سال پیش!!! فضای این دانشگاه و بالبتع اون شهر لوند خیلی بین المللی هستش. یعنی از اغلب کشورهای دنیا دانشجو می گیرند و اصلا سعی خودشون در اینه که تا حد امکان تنوع ملیت داشته باشند. بنابراین ادم احساس غریبی کمترمی کنه و خیلی چیزا یاد می گیره. انگار که به کشورهای زیادی سفر کردی. از چین و هند و آمریکا و اروپا تا ... . من این محیط رو خیلی دوست دارم. ادم احساس خوبی پیدا می کنه نسبت به انسانهای دیگه. می دونید وقتی ادم توی جمع از ملیت خاصی باشه بقیه ملیتها براش یه جورایی غریبه هستند ولی اینجا حس می کنی همه آدم های دنیا مثل هم هستند تفاوتها کمرنگ میشه و این خیلی دوست داشتنی هستش. البته اغلب سوئدیها هم فرهنگ خوبی دارند و خوب می پذیرند خارجی ها رو. مثلا وقتی توی ایران بودیم و از عرب ها یا امریکاییها یا ... حرف می زدن آدم یه پیش داوری و قضاوتی داشت راجع بهشون که مثلا فلان جورند. ولی هر چی بیشتر توی محیط بین المللی باشی برات تفاوتها و پیش داوریهای اغلب اشتباه از بین می ره. خود من دیدگاهام خیلی اصلاح شده. حس می کنم یه جور همنوع دوستی جای پیش قضاوت رو می گیره. به قول محمد وقتی تو یه کلاس می بینی کسایی که با تونشستند و همون درسی که تو می خونی رو می خونند. مثل تو فکر می کنند. علایقشون شبیه تو هستش خوب چطور دیگه برات نژاد و کشور می تونه فرق داشته باشه. وقتی کسی ازعربها بد میگه حس می کنی ازدوست هم کلاسیت داره بد می گه و تو دوست نداری بشنوی. خلاصه که من این تجربه رو دوست دارم. خیلی مفید بوده و خواهد بود. واقعا برای شیدا هم خوشحالم اون داره تو یه محیط کاملا بین المللی با اونا رشد میکنه. قطعا برای اون این تأثیرات عمیق تره. بچم دیروز می گفت بابا چرا این دوستای من موهاشون سفیده :))) مامانش دیده با یکی دوست شده می بوستش توی کلاس گفته چی شد بوسیدی هم کلاسیت رو؟ گفته: آخه دوست شدم باهاش. مامانش گفته: چجوری؟ شیدا گفته: بهش گفتم: ?is my friend اونم گفت yes و دوست شدیم :)






۸ نظر:

Unknown گفت...

کاملن درسته. منم نظرم راجع به خیلی از نژادها تغییر کرده

علی فتح‌اللهی گفت...

جالبه ... اینجا نمیگذارند بچه ها تو مهد و کودکستان همدیگه رو ببوسند

Rashid گفت...

خيلي خوب كه تجربه‌هات رو در اختيارمون ميذاري، قطعاً باتوجه به شناختي كه ما ازت داريم ما هم تو تفكرات و مخصوصاً ذهنيات منفي و پيش داوري‌هامون تجديدنظر خواهيم كرد

ناشناس گفت...

سلام باشخصیت ومنش شما واقعا آدم با تمام وجود احساس میکنه که ملیت اصلا مهم نیست . که ما در ایران بخاطر برخورد کم این مورد رو درک نمی کنیم

شهرام جلالي نيا گفت...

ممنون از نظرات دوستان عزیز امیدوارم یه روز فضای ایران هم بازتر بشه و همه مردم دنیا بتونند ایران عزیز رو ببینند و مردم ما هم از بقیه ملل چیزای زیادی بگیرند. اونوقت حس می کنند دنیا بزرگتر و زیباتره و قطعا خوشحال تر زندگی می کنند.

solmaz گفت...

واقعا ممنون از اين همه صداقت شما كه اين اطلاعات رو بهمون ميدين ،بسيار متشكرم

مریم قهرمانی گفت...

تجربه چنین وضعیتی بعد از زندگی قاب گرفته تو ایران لذت خاص خودش رو داره. برات خوشحالم. بهتر از این نمی شه. 

شهرام جلالي نيا گفت...

ممنون از شما سولماز خانم. خوشحالم که می شنوم مطالبم برای شما مفیده.
مریم جان واقعا همینطوره که می گی. زندگی توی ایران خیلی چارچوبهای خشکی داره. هم فرهنگی و هم اجتماعی و ... آدم می بینه چقدر راحت تر میشه زندگی کرد. سیاه و سفید و خوب و بد توی فرهنگ ما دردسرسازه. هر دیدگاهی زیباییهای خودش رو داره.