۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

انفجار در استکهلم


امروز خبر حملات تروریستی انتحاری انجام شده توسط گروه های افراطی اسلام گرا در استکهلم در سراسر جهان پیچید و در تاریخ سوئد به عنوان اولین حمله انتحاری تروریستی به ثبت رسید. خوب دلم نمی خواست پیش بینی که توی چند تا پست قبلی از حملات تلافی جویانه کرده بودم درست در بیاد ولی متأسفانه همونطور شد. در خبرهای گفته شده انفجار در مرکز خرید شلوغی در استکهلم اتفاق افتاده و خوشبختانه به جز شخص حمله کننده کسی آسیب ندیده البته کاملا اتفاقی بوده آخه فقط یکی از 6 کپسول انفجاری کار کرده و الا عده زیادی کشته می شدند. این حمله و تأثیرش روی فضای آرام سوئد آغاز یک تلاطم جدی هستش. خوب واقعیتی که وجود داره اینه گروه های افراطی دمکرات که در انتخابات اخیر بیشترین توفیق رو داشتند از این مسأله خیلی سود می برند و قطعا افکار عمومی رو به سمتی می برند که منجر به تغییر در روند مهاجرت به سوئد و اسلام ستیزی بیشتر بشه. واقعیتی که من خودم شخصا دیدم اینه که خیلی از جنگ زده های عراق و فلسطین در سوئد حمایت شدند و اگه این اخبار صحت داشته باشه به نوعی نمک خوردن و نمکدان شکستن محسوب میشه. چون یکی از حمله کننده ها هم جوان 23 ساله عراقی بوده که از 11 سالگی در سوئد زندگی و تحصیل کرده. به هر حال روند داره وخیم تر میشه و این برای کشور آرومی مثل سوئد که تا بحال چنین ماجراهایی رو به خودش ندیده اصلا جالب نیست و قطعا اثر منفی روی افکار مردم و بالتبع سیاستهای دولت می گذاره.

۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

از دیروز بارش برف قطع شده و هوا خیلی سردتر شده دیشب 8- رسیده بود و تا فردا پیش بینی شده به 13- برسه. ولی خوبه مشکلی نیست فعلا. گفته میشه برف و بوران دوباره در راهه. من که استقبال می کنم آخه وقتی برف میاد هوا گرمتر میشه. این روزا بیرون رفتن با دوچرخه البته کمی سخت شده مخصوصا شبها که باید کلاس زبان سوئدی برم. ولی باز هم جالبه و تنوع داره. این روزا شهر هوای عید داره. مثل نوروز خودمون هستش تو ایران. همه مردم روز یکشنبه بیرون بودن و جنب و جوش خرید عید داشتند. از خوراکی و گل و درخت کریسمس تا لباس و چیزای دیگه. خوب ما حال و هوای عید خودمون رو داریم ولی بدیش اینه که عید نوروز احتمالا سر کلاس هستیم و بجاش اونموقع باید حسرت ایران رو بخوریم. چند تا عکس از حال و هوای اینجا می ذارم. جای دیگه آپلود کردم که دوستان ایرانی با فیلتر هم بتونند ببینند.

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

بارش اولین برف امسال در لوند

دیروز اولین بارش برف در لوند شهر رو سفیدپوش کرد. هوا سرد شده دیگه الانم همین جور داره برف میاد. این روزا همش با موضوع درسای این کوارتر درگیرم و همش مقاله می خونم. یه استاد باحالی داریم برای یک جلسه گفته بود 28 تا مقاله و نصف کتاب رو بخونیم. جالبه نه؟ حدود 300 صفحه مطلب بود راجع به HCI. ولی روش تدریس و کارشون جالبه. این استاد ما اسمش مارکوس هستش و خیلی باحاله. آخر اندیشه انتقادیه. از همه چی انتقاد می کنه حتی خودش. یک روز کارگاه داشتیم رفتیم برامون یک فیلم گذاشت از نحوه ساخت فیلم جنگ ستارگان و گفت که از روش انتخاب راه حلهای مختلف که توسط کارگردان انجام می شد ایده بگیرید برای بررسی طرحهای مختلف نرم افزار. این آقای مارکوس خیلی به ایران علاقه داره. به محمد گفته تو ایران چه خبره؟ چرا اینقدر آدم عمیق تو ایران هست؟ باهاش حسابی بحث داریم این روزا. این روزای سرد با بحثهای داغ می چسبه. اون روز یکی از دوستاش رو دعوت کرده بود برامون صحبت کنه. برام جالب بود دوستش یک فیلم از پادشاه سوئد گذاشت از مراسم اعلام ازدواج پسرش از طریق اینترنت کلی انتقاد کردن همه از لحن حرف زدن و همه چیزش. این روزها با محمد درگیر ثبت شرکت و گرفتن دفتر کار هم هستیم از دانشگاه  فکر کنم بتونیم مخشون رو بزنیم برای یک سال بریم توی اینکباتور دانشگاه. امیدوارم. یه عکس که دیروز از اولین برف گرفتم می گذارم اینجا.


۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

توسعه پایدار

راستش یکی از درسای چارک دوم ما، نقش نوآوری و فناوری اطلاعات در توسعه پایدار یا همون Sustainability هستش. منظور از مفهوم پایداری در واقع بقای زندگی انسان روی کره خاکی یا یه چیزی شبیه اینه. یعنی اینکه ما جوری زندگی کنیم که آیندگان هم بتونند روی این کره خاکی زندگی کنند. البته تعاریف و مفاهیم زیادی وجود داره بعضی ها می گن دنیا و محیط زیست رو باید برای زندگی آدمها حفظ کرد، بعضی ها می گن خود محیط زیست و طبیعت ارزشمند هست و فقط نباید از دید یک منبع حیاتی برای انسان به اون نگاه کرد. خیلی نمی خوام وارد این بحث بشم. دو تا نکته برام جالب بود که می خوام اونا رو بگم. یکی اینکه اصولا مفهوم حفظ محیط زیست و پایداری توی کشورهای مختلف فرق می کنه. یک دوست چینی توی کلاس می گفت برای کشوری که مردمش غذا و آب درستی پیدا نمی کنند که بخورند این حرفا معنی نداره. منم این رو قبول دارم این بحثها یه خورده از روی شکم سیری هستش. گرچه بعضی ها هم معتقدند که مثلا هوا و آلودگی هوا ربطی به شکم سیر و گشنه نداره و خوب هوا مهمتر از غذا هستش. این درسته ولی وقتی درسته که بگیم هوا اصلا قابل استفاده نباشه در صورتیکه هوای آلوده در بلند مدت مسأله ساز میشه نه کوتاه مدت و یک جورایی اهمیت مسأله توی فوریت اون هست. اگه دقت کنید کشورهایی که توی این حوزه بحث می کنند هم اغلب کشورهای مرفه هستند. نکته دیگه اینه که این دفعه یک case توی کلاس مطرح شد که موضوع یکی از پروژه های بزرگ نفتی دنیا در آذربایجان رو مطرح می کرد که شرکت بریتیش پترولیوم به عنوان پیمانکار اصلی همراه 11 شرکت دیگه مجری اون بودند و هدفش رسوندن نفت دریای خزر هستش به اروپا است بطوریکه وابستگی انرژی اروپا به خاور میانه کم بشه. این پروژه بسیار بزرگ با سود هنگفتی برای شرکتهای مجری و کشورهای منقطه همراه بوده و خوب توی کیس مطرح شده بود که شرکت BP فلان مبلغ به حفظ محیط زیست و کمک کرده و برنامه هاش رو توضیح داده و جالبه بدونید از نظر کمک به برنامه های محیط زیست اولین شرکت نفتیه دنیا هستش همین BP. برای من یه چیزی جالبه اونم اینه که این شرکت کسب و کارش ضد محیط زیست هست. استخراج نفت به عنوان یک منبع تجدید ناپذیر انرژی که سهم همه انسانها در طول تاریخه نه فقط ما. این شرکت فقط می خواد با برنامه های ظاهرا دوستدار محیط زیست، موقعیتش رو تثبیت کنه برای کسب سود بیشتر وگرنه پروژه این شرکت در آذربایجان فقط ضد محیط زیست هستش از استخراج نفت بگیرید تا احتمال نشت نفت توی دریای خزر (مثل نمونه سواحل مکزیک) و بهم زدن جغرافیای منطقه و هزار نکته دیگه. حالا گیرم که از این سود هنگفت یه 2-3 درصدی هم به محیط زیست کمک کنه بنظر خیلی ارزشمند میاد؟؟ اگه همه برنامه های محیط زیست همین شکلی باشه که فقط یک پوستین میش هستش برای گرگهایی که می خوان شناخته نشن. یه چیز دیگه این کشورهای غربی که اینقدر راحت نفت ارزون از کشورهای جهان 3 می خرند و استفاده می کنند چرا نفت خودشون رو استفاده نمی کنند؟؟؟ اصلا سیاست برونسپاری تولید همه اجناس به چین و سایر کشورهای آسیایی برای چیه؟ دوست دارند اونا پولدار بشن؟؟؟ یا اینکه می خوان مضرات تولیدات صنعتی توی اون کشورها بمونه؟؟؟ آیا بهای کالایی که به چین می پردازند شامل مخارج رفع آثار زیست محیطی اون از محیط زیست چین هم میشه یا فقط پول مواد اولیه و دستمزد ناچیزی هستش برای کار چینی ها؟؟؟ پس چرا این کشورهای غربی مرفه ادعای حمایت از محیط زیست دارند؟ حمایت از محیط زیست خودشون؟؟؟ مگه دنیا یه اکوسیستم بزرگ نیست؟؟؟ اگه هوا آلوده بشه جریان پیدا می کنه و ضررش به همه می رسه. گرم شدن تدریجی زمین و هزار داستان دیگه همه مسائل جهانی هستند. بنظر می رسه باید یه تفاوت اساسی بین دوستداران واقعی محیط زیست و دشمنان اون چه در غرب و چه در شرق قائل شد.


۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

راه اندازی وبلاگ جدید برای زبان سوئدی

بعد از مدت نسبتا طولانی بازم اومدم. یه وبلاگ درست کردم برای یادگیری زبان سوئدی. که آدرسش رو می ذارم اینجا. اگه دوست داشتید می تونید سری بهش بزنید و کمی سوئدی یاد بگیرید. من کلاس زبان سوئدیم از فردا شروع می شه امیدوارم بتونم زود پیشرفت کنم. راستش زبون قشنگیه سوئدی. از آهنگش خوشم میاد :) و هر زبان با خودش فرهنگ و خیلی چیزای دیگه به همراه میاره. یادگیری هر زبان مثل دریچه ای هستش به یک دنیای جدید. لینک وبلاگ جدید اینه:


۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

زبان سوئدی

زبان سوئدی از شاخه زبان‌های اسکاندیناویایی است و با زبان دانمارکی شباهت زیادی دارد. در سوئد و فنلاند حدود ۹ میلون سخنور دارد. تا یک سال گذشته سوئد نیز همانند آمریکا زبان رسمی نداشت ولی از سال گذشته بر اساس تصویب پارلمان سوئد، زبان سوئدی، زبان رسمی مردم کشور سوئد شناخته می‌شود. آکادمی سوئد، وظیفهٔ مراقبت از زبان سوئدی را از طریق تنظیم و انتشار منظم واژه نامهٔ این زبان به انجام می رساند.
خوب از این تعاریف رسمی که بگذریم باید بگم که سوئدی ها اغلب انگلیسی رو خیلی خوب می دونند و میشه همه کار رو با زبان انگلیسی انجام داد ولی برای کار در این کشور یادگرفتن زبان سوئدی الزامی هستش. زبان سوئدی که از شاخه ژرمنی هست چند لهجه مختلف داره که اصلی ترینش لهجه منطقه جنوب سوئد هست که بهش اسکونه می گن و لهجه استکهلم. لهجه اسکونه شبیه دانمارکی هستش به دلیل نزدیکی به دانمارک. اصلا قدیما اسکونه مال دانمارک بوده که سوئد به زور گرفته آخه گرمترین جای سوئد هستش اینا هم دلشون یه جای گرم می خواسته خوب:) لهجه سوئدی ها موجدار هستش و آدم خوشش میاد از حرف زدنشون. یه کمی هم توی حلقشون می دازن کلمات رو. جالبه که بعضی حروف رو اصلا ندارن مثلا ج ندارن و حتی وقتی انگلیسی صحبت می کنند به Just می گن "یاست". به من می گن "یلالی نیا" :) توی تلفظ انگلیسی یه مشکل اساسی هم دارند که به تمام "ز" ها می گن "س". مثلا به design می گن "دیساین". دیگه اینکه توی لهجه اسکونه مثل فرانسوی ها "ر" رو "ق" تلفظ می کنند و این فرق عمده با لهجه استکهلم هستش. من یادگیری زبونشون رو دارم شروع می کنم. یه لینک خوبی هست برای یادگیری زبان سوئدی که اگه دوست داشتین می تونین یه سری بهش بزنین خیلی مفیده هم تلفظ داره و هم سایر بخشهای زبان سوئدی رو. مثل هر زبان دیگه ای با دونستن 3-4 هزار کلمه و 200-300 فعل میشه 80 درصد مشکل زبان رو حل کرد. امیدوارم بتونم تا یک سال آینده اینقدر یاد بگیرم :)


۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

قیمت کالاها در فروشگاه های لوند در وبلاگ

از امروز یه بخشی توی وبلاگ اضافه شده این بغل که قیمت کالاها در فروشگاه های لوند هستش. همونطور که قبلا هم گفته بودم اینجا فروشگاه های مختلف هر هفته یه سری از کالاهاشون رو حراج می کنند و اگه بتونی هوشمندانه خرید کنی هزینه هات کم میشه. من فعلا بصورت هفتگی این لینک ها رو بروز می کنم و دوستان ساکن لوند می تونند قیمت کالای تخفیف خورده رو از طریق این لینکها چک کنند و خرید ارزون تر و بهتری  داشته باشند. اگر استقبال خوب باشه این موضوع رو بصورت یک خدمت در یک سایت دیگه ای با توصیه هایی برای خرید و ... راه اندازی می کنم. لطفا نظر بدین. تنها چیزی که الان اتفاق میافته اینه که همه لینکها رو یکجا و بروز می تونید بصورت هفتگی از اینجا بردارید. بعدا امکان جستجو روی کالاها و امکان مقایسه اونها رو هم اضافه می کنم.

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

قتلهای زنجیره ای مهاجرین در مالمو

این روزها خبرهای تأسف باری می رسه از تشدید رفتارهای تندروهای افراطی (راسیستها) در سوئد. متأسفانه در اخبار اومده که در شهر مالمو تا بحال 15 نفر مهاجر با اسلحه مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفته اند. آخرین حمله هم همین دیشب بوده. خوب مالمو شهر بزرگیه و این اتفاقها هم معمولا توی شهرهای بزرگ میافته ولی همونطور که نتایج انتخابات هم نشون می داد رفتارهای راسیستی در حال افزایش هستش توی سوئد و این برای این کشور که همیشه ادعای رفتار معقول با مهاجرین رو داشته اصلا خبر خوبی نیست. به هر حال امیدوارم هر چه سریعتر پلیس سوئد بتونه عامل این جنایتها رو شناسایی و دستگیر کنه. ادامه این روند می تونه به رفتارهای تلافی جویانه و افزایش شکاف منجر بشه. این خبر برای من از دو جهت ناراحت کننده هستش یکی این که کلا رفتارهای افراطی خیلی ناراحتم می کنه و دوم اینکه دومین گروه پرجمعیت مهاجرین در سوئد ایرانیها هستند و احتمال آسیب دیدن اونها هم در این حملات زیاده. اخبار بیشتر رو می تونید از لینک زیر ببینید.


۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

تحصیل در دانشگاه های سوئد

تحصیل در دانشگاه های سوئد تا سال 2010 رایگان هست و از 2011 به بعد قراره که مثل بقیه جاهای دنیا باشه. ولی گفتند که با بورسیه های بیشتر سعی می کنند خیلی تغییری در جذب دانشجو ایجاد نکنند. آخه قبلا هم تقریبا همون حالت بورسیه بود ولی نه به این عنوان. برای تحصیل در دانشگاه های سوئد شما باید درخواستتون رو به یک سازمان متمرکز به نام استودرا (Studera) ارسال کنید. استودرا مثل سازمان سنجش توی ایران عمل می کنه و بصورت متمرکز مشخصات و مدارک دانشجوها رو برای دانشگاه ها می فرسته. شما می تونید 4 انتخاب داشته باشید. این سیستم از وضعیت بقیه جاها خیلی بهتره آخه سایر کشورها شما باید برای هر دانشگاه مدارکتون رو جدا بفرستید تا بررسی کنند و کلی کاغذ بازی و این داستانها اذیت کننده هست ولی اینجا فقط یه جا باید مدارک رو بفرستید. سطح دانشگاه های سوئد خوبه در دنیا. دانشگاه های اوپسالا، لوند و KTH در رده 100 دانشگاه اول دنیا هستند. بچه های ایرانی و آسیایی اغلب در رشته های مهندسی اینجا مشغول به تحصیل هستند. رویکرد تدریس در دانشگاه های سوئد اینجا خیلی صنعت محور هستش. یعنی سعی می کنند در تطابق با نیازهای بازار آموزش بدن دانشجوها رو. تحقیقات در اغلب رشته ها به سفارش صنعتهای مختلف مثل اریکسون، ولوو و ... انجام میشه. البته وضع رشته ها و صنعت مخابرات در کشورهای اسکاندیناوی هم خیلی خوبه و قطب ارتباطات جهان محسوب میشه. ابداع خیلی از پروتکلهای ارتباطی مثل بلوتوث کار اینها بوده. الان هم موبایل نسل چهار (4g) رو ارائه کردند. در مورد زبان هم اغلب دانشگاه ها به زبان انگلیسی درس ارائه می دن و سطح زبان انگلیسی خود سوئدیها خیلی بالاست همه انگلیسی می دونن. سطح زبان مورد نیاز دانشگاه های اینجا حداقل نمره 6 آیلتس هستش ولی باید چک کنید از سایت استودرا. برای دانشگاه های مختلف فرق داره بعضی جاها آیلتس6.5 می خوان. داشتن توصیه نامه تحصیلی از حداقل 2 استاد هم براشون مهمه. خود من می خواستم استرالیا ادامه تحصیل بدم حتی از دانشگاه گریفیث هم پذیرش گرفتم ولی بررسی کردم دیدم هم سطح دانشگاه لوند بهتر بود و هم دانشگاه هزینه نداشت و هم هزینه زندگی اینجا خیلی پایین تر بود. در مورد کار هم با ویزای دانشجویی شما مجوز کار دارید و می تونید همزمان با تحصیل کار کنید. برای بعد از تحصیل هم میشه مجوز کار گرفت و کار کرد. مسأله پیدا کردن کار چیز مهمیه که اگر بتونید مشغول بشید و 4 سال به دولت مالیات بدید بهتون شهروندی سوئد رو می دن. بعدا راجع به مهاجرت و اقامت در سوئد بیشتر می گم.


۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

شمع

احتمالا معلومه که فصل امتحانها نزدیکه و من کمی گرفتار. امروز می خوام از یه فرهنگ جالب بگم اینجا. اونم استفاده از شمع هستش هم در سوئد و هم در دانمارک. اوایل که اومده بودیم من تعجب می کردم از تنوع فروش شمع در فروشگاه ها. بعدش شب که می شد تعجب می کردم از اینکه نور در خونه های مردم چقدر کمه فکر می کردم همه زود می خوابند تا اینکه فهمیدم اصولا این اسکاندیناویایی ها عاشق شمع هستند و کلا نورپردازی خونه هاشون هم با نور کم هستش. بعضی ها 4 تا شمع فقط روشن می کنند سر میز شام و خیلی رمانتیک می خورند شامشون رو. ما هم شروع کردیم به آزمودن استفاده از شمع دیدیم خیلی هم بد نیست. البته اینو بگم شمع های اینا جنس خیلی خوبی داره و اصلا دود نمی کنه و خوب میسوزه. انواع مختلف هم داره از شمع های معطر که هوا رو معطر می کنه تا شمع هایی که ما برای چای دم کردن ازش استفاده می کنیم. راستش اینو از داییم یاد گرفتم. چای دم کردن با شمع خیلی با صفاست. مخصوصا وقتی قوری شیشه ای باشه نور شمع چای رو خیلی زیبا می کنه. خلاصه اینجا با شمع دنیایی دارند و یک کالای فرهنگی محسوب میشه. نمی دونم توی کشورهای دیگه چجوریه. دوستان اگه می دونند توضیح بدند برامون.





۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

محیط زیست در سوئد

امروز می خوام راجع به محیط زیست بگم در سوئد. مطلب جالبیه. سوئدیها و کلا منطقه اسکاندیناوی به موضوع محیط زیست فوق العاده اهمیت می دن. مخصوصا که این روزها بحثش خیلی داغه اینجا. این موضوع تحت عنوان Sustainability اینجا دنبال می شه و خیلی گسترده هستش. از کنترل آلودگی آب و هوا و دریا و خاک گرفته تا هزار تا مسأله دیگه. مثلا یه چیز جالبی که من اینجا دیدم موضوع بازیافت زباله هستش. اولا که زباله ها رو باید به چندین قسمت تقسیم کنید و این خودش مسأله ی جالبیه. دیروز دوست چینی می گفت سرسام گرفتم همه زندگیم شده تصمیم گرفتن راجع به این که کدوم زباله رو تو کدوم سطل بندازم :) تازه یه کار قشنگ دیگه هم می کنند که باید به نظرم تو ایران هم استفاده بشه این ایده اینکه قوطی خاله نوشابه و سایر مایعات پرمصرف رو می خرند البته بصورت مکانیزه و با دستگاه به قیمت 1 یا 2 کرون بسته به سایز اون بطری. الان توضیح می دم. ببینید شما وقتی یک بطری مثلا نوشابه 1.5 لیتری می خرید قیمتش مثلا 12 کرون باشه روش نوشته 2 کرون به عنوان Pant یعنی هزینه بطری که اگر اون رو توی دستگاه بازیافت که جلوی بیشتر فروشگاه ها هست بندازید بهتون پولش رو بر می گردونه. خوب همه جمع می کنند ظرفای خالیشون رو و پولشو پس می گیرند. اون دستگاه هم درجا بطریها رو پرس می کنه و برای بازیافت میان میبرند. واقعا جالبه منافع مردم و طبیعت همسو شدند این وظیفه دولت هستش بنظرم نه دخالت تو همه چیز. توی شهرهای بزرگ مثل مالمو که خوب یه عده بیکار و سرگردون هستند معمولا از توی خیابون بطری جمع می کنند که اتفاقا خیلی هم شغل خوبیه هم شهر تمیز میشه، هم طبیعت لطمه نمی بینه و هم مالیات نمی دن :) اینجا حتی رشته Sustainability Management  هم ایجاد شده و هدفش اینه که یه جورایی منافع اقتصادی شرکتها و دولتها با حفظ محیط زیست همسو بشه. خیلی هم طرفدار داره و خیلی هم رشته باحالیه دانشجوهاش هر روز یه کشور می رند و حال می کنند نه مثل ما همش توی آزمایشگاه بشینند دیتابیس وصل کنند به ویژوال رولز:) ما هم داریم کسب و کارمون رو در همین حوزه تعریف می کنیم یه جورایی کاربردهای فناوری اطلاعات و راه حلهای مربوطه رو می خواهیم برای مدیریت بهتر محیط زیست پیدا کنیم. اینجا صنعتهای مربوط به بازیافت هم خیلی پیشرفته هستند. کارخونه تتراپک همین لوند هستش و کار بازیافت و تولید بسته بندی تتراپک رو انجام می ده.


۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

تجربه لاگوم

در مورد فرهنگ لاگوم یه چیز جالب برام اتفاق افتاد می خواستم بگم براتون. همونطور که گفتم گروه ما 2 نفر سوئدی و یک نفر چینی و من هستیم. ما توی درس برنامه ریزی راهبردی و سیستمهای اطلاعاتی 4 تا کار گروهی داریم که هر هفته یکی رو داریم تحویل می دیم. استاد درس چند روز پیش نمرات رو اعلام کرد یعنی بهمون ایمیل کرد به همراه نظراتش خوب به ما از 2 تا کارمون هرکدوم 23 و 21 داده بود. من نمی دونستم مبنای نمره چنده. تا اینکه یکی از دوستان سوئدی ایمیل زد و گفت که :" بچه ها حیف شد ما فقط 6 نمره لازم داشتیم که درس رو پاس کنیم. اشکال نداره تلاش کنید دوتا کیس دیگه سعی کنیم نمره پاس رو بگیریم." آقا من برداشت کردم که نمرات از 50 بوده و ما 56 نمره از دست دادیم خیلی حالم گرفته شد بهشون ایمیل زدم که: " بریم اعتراض کنیم. ما اینهمه زحمت کشیدیم و استاد هم کلی تعریف کرده ازمون بعد زیر نصف نمره داده." دوست سوئدی بهم گفت: "من موافقم می تونیم با استاد صحبت کنیم ولی بهتره روی کارای دیگه تمرکز کنیم تا نمره پاس رو بگیریم در ضمن ما فقط 6 نمره از دست دادیم نه 56 نمره و کارمون خوب بوده." گفتم: "یعنی چی مگه نمی گی ما فقط 6 نمره برای پاس می خواستیم" گفت: " آره دیگه اگه 6 نمره دیگه گرفته بودیم دیگه نمی خواست 2 تا کار بعدی رو انجام بدیم." گفتم بابا خیلی باحالی. تازه مفهوم فرهنگ لاگوم رو فهمیدم با تمام وجودم. گفتم بابا بیا بریم کارامون انجام بدیم نمره 80-90 بگیریم این چه اخلاقیه شما دارید آخه. بعد که بررسی کردیم دیدیم نمره ما از بالاترین نمره های کلاس بوده. آره اینه لاگوم.

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

مصرف نوشیدنی های الکلی در سوئد

می دونید مصرف نوشابه های الکلی در سوئد چند سالی هستش که خیلی محدود شده و اساسی کنترل می کنند این مسأله رو. بخاطر عوارض و مشکلاتی که مصرف الکل داشته در سوئد فقط نوشابه های با درصد پایین بصورت آزاد فروخته میشه ( آبجو با درصد نهایتا 3.5درصد). برای خرید مشروبات با درصد بالاتر یک سری فروشگاههای دولتی هست که فقط با ارائه کارت شناسایی به افراد بالای 18 سال می فروشند. یکی از فروشگاه های معروف که توی لوند هم 2 تا شعبه داره System Bolaget هستش. البته قیمت مشروبات با درصد بالا رو خیلی بالا بردند اینجا تا مردم کمتر مصرف کنند. مالیات و عوارض این مشروبات بالاست و گفته میشه برای جبران مشکلات ناشی از مصرف الکل صرف میشه. تفکر سیستمی  جالبه نه؟؟؟ معمولا به دلیل نزدیکی اینجا به کپنهاک سوئدیها اگه خیلی بخواند مصرف کنند اونجا می رند و یه ضرب المثل شده این موضوع. می گن اگر دیدید یه نفر توی کپنهاک مست کرده و تلو تلو می خوره بدونید یک سوئدی هستش که خودشو با مشروب خفه کرده :) ولی کلا می گن که مشروبات الکلی توی آلمان از همه جا ارزونتر هستند.
توی پستهای بعدی سعی می کنم راجع به ابعاد فرهنگی سوئد و لوند بیشتر بررسی کنم و مطلب بنویسم. مثلا از وضعیت غذا، موسیقی، لباس، تفریح و ... سوئدیها بنویسم. برای خودم هم جالبه که بررسی کنم و بهتون بگم. اگه موضوع پیشنهادی دارید بگید که بررسی کنم.



۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

لاگوم

یه اصلاح یا بهتر بگم یه فرهنگی هستش توی سوئد که درکش کمی مشکله برای خارجی ها. بهش می گن"لاگوم". در اولین برداشت یعنی به اندازه کافی خوب. این فرهنگ یعنی اگر کاری داره انجام میشه هر وقت اون کار به حدی رسید که نیاز رو برطرف کرد دیگه کافیه و نمی خواد خیلی ایده آل گرا باشید و بخواهید اون کار رو با وسواس با کیفیت بالاتری انجام بدید. این فرهنگ توی دانشگاه ها هم هستش. بیشتر درسا نمره ندارن. قبول یا رد هستش. دیگه چی بشه بگن قبول قطعی- قبول یا رد. یادمه تو ایران ما سر0.5 نمره خودمون رو خفه می کردیم. این لاگوم اینجا دنیایی داره برای خودش. مثلا بر اساس همین فرهنگ اعتقاد دارند شما قرار نیست خیلی ثروتمند یا آدم خیلی خوبی باشید. همون متوسط کافیه. به همین دلیل هستش که مدارس استثنایی هم ندارند. اصلا قرار نیست کسی قهرمان یا ستاره بشه. توی اقتصادشون هم همینطوره. سیستمهای اقتصادیشون طوری هستش که تفاوت زیادی بین آدمها وجود نداره. عدالت اجتماعی بیداد می کنه. اینجا از ماشینهای آنچنانی که توی ایران حتی آدم می دید خبری نیست. همه متوسط هستند و جالبه که فرهنگ شده این لاگوم و راضی هستند همه. البته این موضوع مشکلاتی رو هم در پی داشته. مثلا توی اقتصاد این نوع نگاه منجر به یه جور یکنواختی و تدریجا رکود میشه. اقتصاد امروز نیاز به کارآفرینی و آدم هایی که داره که بتونند متفاوت باشند و این موضوعی هستش که خود سوئدیها هم بهش رسیدند الان در سطح دانشگاه ها و دولت خیلی دارند تشویق می کنند متخصصین رو برای کارآفرینی. البته جذب مهاجر متخصص از سایر کشورها هم می تونه براشون مفید باشه. آخه مهاجرها انگیزه بیشتری برای کارآفرینی و تحول دارند. اونا می خوان زندگی شون نسبت به کشور خودشون متفاوت و بهتر باشه و این انگیزه خوبی برای کارآفرینی هست. تو دنیا هم این روند قابل مشاهده است. موفق ترین شرکتهای دنیا مثل گوگل و اینتل توسط مهاجرین راه اندازی شدند و خصوصا ایرانیهای مهاجر.

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

پاییز اومده

بالاخره پاییز اومد و مهمون شهر لوند شد. بادهای سرد پاییزی شروع به وزیدن کرده و یواش یواش درختها دارن لباسهای قرمز و زرد پاییزیشون رو از گنجه در میارن که بپوشند. چهره پاییزی شهر لوند هم باید زیبا باشه. من دیروز رفتم جلوی ساختمان اصلی دانشگاه که پشت کلیسای زیبای دمشیرکا قرار گرفته و من اسمش رو گذاشتم کاخ سفید و چند تا عکس با محمد گرفتیم از آخرین روزهای آفتابی و نسبتا گرم تابستون ولی توی عکسا پاییز هم شروع به رخنمایی کرده. پاییز که میشه آدم حس می کنه باید درس بخونه و عزمش رو بیشتر جزم درس کنه. عجیبه من 10 ساله که دیگه درس نمی خوندم ولی الان باز همون احساس 10 سال پیش رو دارم. اونم با این گروه ما. راستی یادم رفت بگم از گروهمون. اینجا کارای درسی معمولا بصورت تیمی انجام میشه و برعکس ایران این کار تیمی هستش که ارزش داره و بصورت انفرادی معمولا کسی رو تحویل نمی گیرند. کلا سیستم آموزشی اینجا اینجوری دنبال تک ستاره و نابغه نمی گردند. اینا مثل اقتصادشون که تقریبا همه یک اندازه درآمد دارند و عدالت اجتماعی بیداد می کنه، یه سری دانشجوی معمولی و عادی و همسطح می خواند که بتونند خوب با هم کار کنند. حتی باورتون نمیشه تا اونجایی که من شنیدم اینا مدرسه استثنایی ندارند و اگه کسی بخواد بچه اش با نوابغ درس بخونه توصیه می کنند که بره آمریکا!!! ما هم مثل بقیه کلاس یه گروه داریم که کارها و تمرینها رو گروهی انجام می دیم. برای تشکیل گروه استاد گفت گروهتون مختلط باشه از نژاد و جنسیت و دین و... و همتون سوئدی یا مسلمان، یا دختر و ... نباشید. ما هم یک گروه جالب داریم. 2 تا آقای سوئدی بنام لیف و بنی یک ایرانی که خودمم و یک نفر خانم چینی به نام سائوچائو. توی کلاس ما این دو نفر سوئدی از همه مسن تر هستند هر کدوم حدود 25 سال سابقه کار دارند و خیلی باتجربه هستند. سوئدیها معمولا توی کار خیلی جدی و منظم هستند از کلاس هنوز به خونه نرسیده می بینم که کلی کار انجام دادند و آدم رو می ندازند تو رودروایستی که کار کنه. من برعکس همیشه اینجا سعی کردم لیدر نباشم. هم مسوولیتش کمتره و هم بیشتر می خوام از این سوئدی ها چیز یاد بگیرم. خلاصه کار تیمی هم عالمی داره. اینا یه مفهومی توی فرهنگشون هست به نام "لاگوم" که خاص خودشون هستش. به معنی "به اندازه کافی خوب" هستش. حالا تو پست بعدی می گم یعنی چی برای خودش یه دنیا حرفه این لاگوم. فعلا آخرین عکسهای تابستونی دانشگاه لوند رو ببینید که زیباست واقعا.


۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

تولد شیدا

شیدا جان تولدت مبارک، امروز روز تولد شیداست. سعی کردیم بهش خوش بگذره. پریروز که توی کپنهاک دایی و خونوادش براش تولد گرفته بودند و کلی بهش خوش گذشت امروز هم توی مهد کودکش تولدش بود. فردا هم اگه این کارای دانشگاه اجازه بده یه مهمونی کوچولو براش تو خونه می گیریم با دوستای لوندمون. شاید جبران بشه نبودن بقیه گرچه نمیشه و جای همه خالیه اینجا. بهر حال تنوعی هستش. مثل اینکه پریشب جشن فرهنگی لوند بوده و من از دست دادمش. حیف دلم می خواست برم براتون کلی عکس و فیلم و حرف بیارم. باید یه جورایی جبرانش کنم. قول می دم به زودی به یه جای فرهنگی برم و براتون یه سری مطلب جالب و فرهنگی جمع کنم. اگه دیر به دیر می نویسم ببخشید درسا یه خورده سنگین شدند. برم خونه فیلم تولد شیدا رو اضافه کنم به پست. باشه؟؟ منتظر باشید. فعلا



۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

انتخابات در سوئد

اخیرا انتخابات پارلمان سوئد با مشارکت بیش از 80 درصد واجدین شرایط که در کشورهای اروپایی درصد خیلی خوبی به حساب میاد، برگزار شد و در کمال ناباوری و تأسف حزب راست افراطی برای اولین بار در صد سال اخیر به پیروزی چشمگیری دستیافت و 20 کرسی در پارلمان از آن خود کرد. خوب این نکته برای سوئد به عنوان یکی از کشورهایی که ادعای مخالفت با تندروی افراطی رو داره یک نکته منفی به حساب میاد. مخصوصا جوانهای روشنفکر یه جورایی به دنبال توجیه این واقعیت تلخ هستند. میگن که نه این عدد چیزی نیست و مهم نیست هنوز اکثریت مخالف افراطی گری هستند ولی واقعیت اینه که این شروع یک جریان به حساب میاد و احتمالا روند رو به رشدی خواهد داشت که امیدوارم برای مردم با فرهنگ سوئد اینجوری پیش نره و فقط یه اتفاق باشه. به هر حال تحلیلهای مختلفی میشه داشت از این موضوع. این که آیا حضور و تأثیر منفی مهاجرین در جامعه مسبب این موضوع بوده؟ یا نتیجه سیاه نمایی و تبلیغات منفی افراطیها و ترساندن مردم سوئد خصوصا مسن ترها از مشکلات اقتصادی در آینده بوده؟ گرچه سوئد جز کشورهایی هستش که با سیستم فوق العاده خوب تأمین اجتماعی کمترین آسیب رو در بحران اقتصادی اخیر داشته. به هر حال امیدوارم یه جورایی این جریان به سمت میانه روی برگرده چون این موضوع به نفع همه هستش هم مهاجرها و هم خود سوئدیها.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

مزایای بودن در فضای بین المللی

چند روزیه که سرم شلوغ شده با کارای درسی. یه پروژه هم داریم از ایران که داریم با محمد جمعش می کنیم امشب دیگه تموم میشه. داشتم فکر می کردم که از وقتی آمدم اینجا اصلا احساس نمی کنم که تو یک کشور خاص هستم و بیشتر احساس بودن در یک جامعه بین المللی رو دارم و این خیلی تجربه خوبیه. آخه لوند یک شهر دانشگاهی هستش که مهمترین چیز این شهر دانشگاهش هست با 46000 دانشجو از 100هزار نفر جمعیت شهر. دانشگاه لوند به عنوان قدیمی ترین دانشگاه سوئد و یکی از قدیمی ترین دانشگاه های دنیا هستش. فکرشو بکنید سال 1666تأسیس شده !!! خدای من 344 سال پیش!!! فضای این دانشگاه و بالبتع اون شهر لوند خیلی بین المللی هستش. یعنی از اغلب کشورهای دنیا دانشجو می گیرند و اصلا سعی خودشون در اینه که تا حد امکان تنوع ملیت داشته باشند. بنابراین ادم احساس غریبی کمترمی کنه و خیلی چیزا یاد می گیره. انگار که به کشورهای زیادی سفر کردی. از چین و هند و آمریکا و اروپا تا ... . من این محیط رو خیلی دوست دارم. ادم احساس خوبی پیدا می کنه نسبت به انسانهای دیگه. می دونید وقتی ادم توی جمع از ملیت خاصی باشه بقیه ملیتها براش یه جورایی غریبه هستند ولی اینجا حس می کنی همه آدم های دنیا مثل هم هستند تفاوتها کمرنگ میشه و این خیلی دوست داشتنی هستش. البته اغلب سوئدیها هم فرهنگ خوبی دارند و خوب می پذیرند خارجی ها رو. مثلا وقتی توی ایران بودیم و از عرب ها یا امریکاییها یا ... حرف می زدن آدم یه پیش داوری و قضاوتی داشت راجع بهشون که مثلا فلان جورند. ولی هر چی بیشتر توی محیط بین المللی باشی برات تفاوتها و پیش داوریهای اغلب اشتباه از بین می ره. خود من دیدگاهام خیلی اصلاح شده. حس می کنم یه جور همنوع دوستی جای پیش قضاوت رو می گیره. به قول محمد وقتی تو یه کلاس می بینی کسایی که با تونشستند و همون درسی که تو می خونی رو می خونند. مثل تو فکر می کنند. علایقشون شبیه تو هستش خوب چطور دیگه برات نژاد و کشور می تونه فرق داشته باشه. وقتی کسی ازعربها بد میگه حس می کنی ازدوست هم کلاسیت داره بد می گه و تو دوست نداری بشنوی. خلاصه که من این تجربه رو دوست دارم. خیلی مفید بوده و خواهد بود. واقعا برای شیدا هم خوشحالم اون داره تو یه محیط کاملا بین المللی با اونا رشد میکنه. قطعا برای اون این تأثیرات عمیق تره. بچم دیروز می گفت بابا چرا این دوستای من موهاشون سفیده :))) مامانش دیده با یکی دوست شده می بوستش توی کلاس گفته چی شد بوسیدی هم کلاسیت رو؟ گفته: آخه دوست شدم باهاش. مامانش گفته: چجوری؟ شیدا گفته: بهش گفتم: ?is my friend اونم گفت yes و دوست شدیم :)






۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

قیمت کالاها

می خوام یه کم راجع به قیمت کالاهای اساسی صحبت کنم. خوب البته همونطور که قبلا هم گفتم قیمت کالاها به خیلی چیزا بستگی داره. من سعی کردم یه قیمت میانگین از کالاهای متوسط بذارم اینجا که حدود دستتون بیاد. بطور کلی اینجا 25درصد Moms اضافه می شه به قیمت جهانی کالاها که تقریبا به همون اندازه بیشتر کالاها گرون تر هستند از قیمت جهانی. من سعی کردم سبد کالاهای ارائه شده شامل کالاهای پرمصرف و اساسی باشه. قیمتها حدودا بدین قرارند:

1- گوشت گوسفند هر کیلو 140 کرون- 21000 تومان
2- گوشت گاو هر کیلو 90 کرون- 13500 تومان
3- چرخ کرده گاو هر کیلو 65 کرون- 9750 تومان
4- گوشت مرغ هر کیلو 30کرون- 4500 تومان
5- برنج باسماتی هر کیلو 18 کرون- 2700 تومان
6- ماکارونی هر کیلو 11 کرون - 1650 تومان
7- روغن مایع 1 لیتری 25 کرون- 3750 تومان
8- نان معمولی تست هر کیلو25 کرون- 3750 تومان
9- سیب زمینی هر کیلو 7 کرون- 1050 تومان
10- پیاز هر کیلو 13 کرون - 1950 تومان
11- تخم مرغ دانه ای 2 کرون- 300 تومان
12- قارچ هر کیلو 24 کرون- 3600 تومان
13- شیر 1 لیتری 8 کرون- 1200 تومان
14- ماست 1 کیلویی 21 کرون- 3150 تومان
15- پنیر هر کیلو 70 کرون- 10500 تومان
16- کره هر کیلو 50 کرون- 7500 تومان
17- سیب هر کیلو 10 کرون- 1500 تومان
18- موز هر کیلو 20 کرون- 3000 تومان
19- هندوانه هر کیلو 11 کرون- 1650 تومان
20- خیار هر کیلو 16 کرون- 2400 تومان
21- گوجه معمولی هر کیلو 25 کرون- 3750 تومان
22- هویج هر کیلو 16 کرون- 2400 تومان
23- کاهو هر کیلو 30 کرون-4500 تومان
24- نوشابه 1.5 لیتری پپسی 12 کرون-1800 تومان

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

وضعیت فروشگاه ها

امروز یه خورده می خوام از وضعیت فروشگاه ها و خرید بگم. خوب اینجا فروشگاه های زنجیره ای بیشتر بازار رو دارند و کسب و کار خرده فروشی سنتی چندان رونقی نداره مگر اجناس خاص برای مشتریای خاص. مثلا اجناسی که مغازه های عرب، یا ایرانی یا ترک دارند و محصولات و کالاهایی رو ارائه می کنند که پیدا نمیشه توی فروشگاه های بزرگ. گرچه کسب و کاراین مغازه ها خوبه ولی تعدادشون خیلی نیست. بنابر این اغلب همون فروشگاه های زنجیره ای که بیشترشون بین المللی هستند فعالند. بنابراین یه کالا اگر تو یه شهر بزرگ ارائه بشه همه نقاطی که اون فروشگاه رو دارند تقریبا به همه اون کالاها دسترسی دارند. بعضی از فروشگاه های خوار و بار رایج اینجا اینا هستند ICA, Netto, Willys, O&B. یه چیز جالب دیگه اینه که فروشگاه ها طبقه بندی شدند و کلاس دارند مثلا ICA چند نوعه که قیمت هاش برای کالاهای مختلف ممکنه فرق کنه. مثلا ICA Maxi, ICA narro و... داریم که اندازه فروشگاه و تنوع کالاهایی که ارائه می کنند متفاوت هستش و البته قیمتها معمولا توی فروشگاه های با نوع بزرگتر ارزون تره. یه چیز جالب دیگه اینه که فروشگاه ها هر هفته یه سری از کالاهاشون رو ارزون تر می دند که اینجا بهش میگن REA . و لیست اون اجناس رو توی سایتشون می ذارن یا یه بروشور مخصوص چاپ و توزیع می کنند و شما می تونید برید اون هفته اون کالاها رو ارزونتر بخرید. اجناس واقعا متنوع هستند و البته سطح کیفی خیلی خوبی دارند ولی به قیمت پایین تر خریدن بستگی به این داره که شما از کدوم نوع فروشگاه خرید می کنید؟ چه وقت خرید می کنید؟ و البته چه جنسی می خرید؟ یه سری فروشگاه های خرید وسایل زندگی مثلا JULA, JYSKو IKEA, ... هستند. مثلا برای خرید نوت بوک و کالاهای الکترونیکی می شه از OnOff یا Elgiganten خرید که قیمتهای Elgiganten واقعا بهتره مخصوصا وقتی اینترنتی می خرید. خیلی سریع هم میارن من یه نوت بوک خریدم 2 روزه آوردند. توی لوند یه جایی هست به اسم NovaLund که اغلب فروشگاه ها اونجا هستند خیلی محوطه بزرگیه و هر چی بخواهید به قیمت خوب تو فروشگاه هاش پیدا میشه. دوستانی که میان لوند با خط 5 می تونند با اتوبوس برند اونجا. البته مراقب باشید تا ساعت 20 بیشتر اتوبوس نداره پس یه وقت جا نمونید که اونوقت مجبورید حداقل 100 کرون بدید با تاکسی برگردید خونه (یک تجربه:)) فکر کنم تا حدی در جریان وضعیت خرید اینجا قرار گرفتید. اگه بخوام جمع بندی کنم قابلیت کاهش هزینه ها در صورت خرید هوشمندانه و برنامه ریزی شده تا 50-40 درصد وجود داره.
توضیح : اسامی فروشگاه ها و آدرس NovaLund همه لینک دارند می تونید ببینید اگه خواستید:)


۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

اپل می تازد

یه چیزی خیلی وقته تو دلم مونده بگم. اینجا گوشی ها اکثرا iPhone هستن. من فکر می کردم بخاطر اینکه فنلاند هم جزو کشورهای اسکاندیناوی هستش اینجا یا دانمارک باید گوشی ها Nokia باشه. ولی اصلا اینطور نیست. من تابحال جز گوشی خودم ندید Nokia. البته یکی از اساتید هم می گفت اخیرا خیلی رشد کرده فروش iPhone. بیشتر تمرکزش روی فروش سرویس هست و بعضی شرکتها تقریبا مجانی می دن گوشی رو. تازه کلی هم سخت افزار شامل انواع اسپیکر، شارژر و ... هستش که عملا iPhone رو به یک استودیو تبدیل می کنه. تازه یه چیز دیگه اینجا MacBook هم خیلی زیاده. امروز رفتم توی دانشکده یه لحظه رو میزا رو نگاه کردم دیدم 90 درصد لپ تاپهای بچه ها مک هستش. می خواستم عکس بگیرم بفرستم برای microsift گفتم ولش کن آقای بیلی عزیز سکته می کنه یه وقتی. خلاصه من فکر می کنم اپل داره بازار رو به طرز عجیبی فرا می گیره.

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

من و محمد


چند روز پیش با محمد داشتیم می رفتیم دانشکده، یهو محمد گفت شهرام تو اینجایی توی لوند پیش من و من متوجه شدم که آره اومدم پیش محمد. بعضی وقتا آدم اینقدر غرق یه جریان میشه که اصلا توجه نمی کنه به واقعیات اطرافش. این مدت اینقدر درگیر کارهای آمدن بودم که اصلا فراموش کرده بودم کجا هستم. خیلی خوشحال شدیم و همدیگرو بغل کردیم جالبه نه؟؟ ما الان 1 ماهی هست که با همیم ولی تازه بهش توجه کردیم. با محمد داریم یه شرکت راه می اندازیم در زمینه محصولات و راه حلهای مبتنی بر فناوری اطلاعات برای سوئد و بقیه کشورهای اسکاندیناوی. ما اینقدر با هم بودیم و با هم بحث کردیم که فکرامون خیلی نزدیک شده. بعضی وقتا من یادم میره این نظر و ایده مال من بود یا محمد:) من همیشه احساس می کنم ما با هم بیشتر از 2 نفر می شیم. امیدوارم یه روزی این جمع دونفره با دوستای دیگه کاملتر بشه و همه دور هم جمع بشیم.

لینک عکس برای دوستان ما در ایران:

استفاده از فناوری اطلاعات

دیروز همه وقتم پیش محمد بودم و نشد چیزی بنویسم. روز یکشنبه مردم تو پارتی حال می کردن ما هم توی دانشکده با محمد داشتیم برنامه راهبردی می نوشتیم. یه کم می خوام راجع به وضعیت فناوری اطلاعات بگم اینجا. خوب می دونید که کشور سوئد و دانمارک اخیرا از نظر بکارگیری فناوری اطلاعات در رده اول جهان قرار گرفتند. واقعا هم تا جاییکه که ممکن هست دارند استفاده می کنند. البته زیرساخت خیلی خوبی هم دارند. مخصوصا سوئد. مثلا اغلب خونه ها اینجا اینترنت رو با کابل شبکه استفاده می کنند با سرعت بالا و هزینه پایین. الان خود من اینترنتم 100مگ هستش با هزینه 45 کرون درماه یعنی حدود 6750 تومان در ماه!!! توی قطار و جاهای عمومی هم وایرلس هست اینترنت معمولا. توی دانمارک که اتوبوسهای داخل شهر هم اینترنت دارند. اینجا حتی سیستم لاندری ساختمان از طریق اینترنت مدیریت می شه. یعنی شما باید وقت بگیرید از سایت مخصوص اینکار و یه دستگاه برای یه زمان خاص رزرو کنید بعد با تگ RFID کلید خونه می تونید در زمان مربوطه وارد محوطه بشید و دستگاهتون رو استفاده کنید. تمام امور اداری هم از طریق اینترنت انجام میشه مگر اینکه حضور الزامی باشه. اینجا که جمعیت کمه مشکل ترافیک هم نیست خیلی خوب استفاده می کنند از اینترنت ولی توی ایران که این همه مشکل ترافیک و آلودگی هوا و ... داریم حیفه که اصلا استفاده خوبی نمیشه. البته زیرساخت، سطح دانش عمومی مردم و ... لازمه ولی ما این چند سال خیلی وقت داشتیم تو ایران انگیزه هم که بوده ولی اصلا نتایج خوب نیستند. یا مثلا سیستم حمل و نقل عمومی خیلی خوب استفاده می کنه از فناوری اطلاعات. اولا یه سایت دارند که همه برنامه اتوبوسها ترنها و ... رو داره تو منطقه ما سایتش هست : http://www.skanetrafiken.com/ ثانیا سیستم اتوبوس و قطار رو با هم یکپارچه کردند. ثالثا توی ایستگاه ها هم تابلوهایی دارند که برنامه زمان حرکت اتوبوسها و قطارها رو برای روزهای هفته داره و هم توی ایستگاه های شلوغ و مهم تابلو الکترونیکی بر اساس دستگاه موقعیت یاب نصب شده روی اتوبوسها میگه که کی کدوم اتوبوس به ایستگاه میاد. خلاصه میشه با یک برنامه ریزی خوب کمترین اتلاف زمان رو در سفرها داشت. می تونید برید از سایتی که بالا گفتم بپرسید من از فلان جا به بهمان جا بخوام برم چجوری برم؟ بهترین مسیر و اینکه کدوم اتوبوس یا ترن رو سوار بشید بهتون پیشنهاد میده. کاش توی ایران هم از این سیستمها استفاده کنند که وقت مردم اینقدر تلف نشه. راستی برای اینکه حوصلتون سر نره یه لینک می ذارم از فیلم قطار بین مالمو تا لوند. سفر خوش:)

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

ساعت


یه چیز جالب می خوام بگم راجع به ساعت فقط قول بدین نخندین بهم باشه؟ وقتی که آمدیم اینجا داییم یه ساعت دیواری داد بهم که تو خونه نصب کنم. منم دیدم روش نوشته Radio Controlled اول نفهمیدم داستان چیه. دنبال کلید تنظیمش می گشتم دیدم نداره. باتری انداختم توش دیدم یهو عقربه دقیقه شمارش تند تند شروع به چرخیدن کرد و منم تماشا می کردم با تعجب یهو دیدم روی زمان درست ایستاد. یهو دوزاریم افتاد که این با امواج رادیویی کار می کنه و تنظیم میشه. یعنی اینجا فرستنده رادیویی هست که زمان رو اعلام میکنه و ساعتها رو تنظیم می کنه. من ندیده بودم یه همچین چیزی. این نشون می ده که زمان خیلی مهمه و حتی ساعت همه باید دقیقا با هم تنظیم باشه. یاد ایران افتادم. محمد میگه یکی از دوستانش که از خارج از ایران مدتی آمده بوده پیشش در ایران، بعد از کلی دیدن بدقولی ایرانی ها گفته: "به نظرم این عقربه دقیقه شمار رو ایرانیها می تونند در راستای صرفه جویی بکنند از ساعت. آخه کسی به دقایق اهمیت نمی ده":)



۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

شیدا

کسایی که از نزدیک با ما بودند تو ایران می دونن که شیدا چندان از مهد کودک رفتن راضی نبود. یعنی اولش خیلی دوست داشت که بره مهد ولی وقتی بردیمش بعد از 1 ماه گفت دیگه دوست ندارم و خیلی شدید وایستاد سر حرفش و نرفت. من و مادرش هر دومون توی سوئد دانشجو شدیم و نگران بودیم که نکنه شیدا اینجا نره مهد و ما نتونیم بریم دانشگاه. بالاخره دوشنبه گذشته بردیمش مهد و البته گفتیم اینجا مدرسه هست و تو دیگه بزرگ شدی و باید بری مدرسه البته اونا هم گفتن اینجا مهد نیست و پیش دبستانیه. خلاصه شیدا رو بردیم اونجا یکی دو روز اول موقع اونجا گذاشتن یه کم بی قراری می کرد ولی یواش یواش دیگه علاقه مند شد. موضوع جالب حرف زدنش با بقیه است. آخه اینجا زبان پیش دبستانی اش انگلیسیه. من یه خورده تو ایران باهاش حرف زده بودم اینجا هر چی بلده استفاده می کنه. دیروز که رفته بودم دنبالش دنبال کاپشنش می گشت خواست از مربی اش بپرسه اومد به من گفت بابا کاپشن چی میشه انگلیسی. من گفتم میشه جاکت. رفت به مربیش گفت where is my jacket . خلاصه که خیلی داره بهش خوش می گذره. امروز به من می گفت من دیگه مهد ایران نمی رم فقط میرم مدرسه اینجا. گفتم تو هم فرق خوب و بد و می فهمی!! امشب که بهش گفتیم فردا تعطیلی کلی ناراحته که چرا تعطیله من می خوام برم. امروز که رفتم بیارمش دیدم عکسش رو گرفتند زدند به برد. جالب بود واقعا اینترنشناله.

دوچرخه


توی سوئد هم مثل خیلی از کشورهای اروپایی استفاده از دوچرخه رایج هستش. مخصوصا توی لوند که بیشتر شبیه یک پارک جنگلی هست و آدم واقعا از طبیعتش لذت می بره. اینجا خیلی ها دوچرخه سوار می شن. البته سیستم حمل و نقل عمومی هم خیلی خوب و منظم هستش البته کمی گران. مثلا مبلغ بلیط برای مسافت های درون شهری 17-18 کرون سوئد میشه یعنی حدود 2700 تومان!!! البته کسایی که زیاد سفر درون شهری می کنند می تونن از کارتهای jojo استفاده کنند که مثلا برای یک ماه در یک شهر حدود 500-600 کرون میشه یعنی 80-90 هزار تومن. بنابراین دوچرخه هم صرف می کنه و هم لذت بخشه و هم ورزش هستش. من هم بعد از سالها دوباره روی آوردم به دوچرخه. برام جالب بود. بعد از سالها که نشستم روی دوچرخه نمی تونستم کنترلش کنم. یادم رفته بود. کلی تمرین کردم تا بالاخره مهارت از دست رفته رو برگردونم و الان دیگه بی دست هم می تونم برم:) اینجا مسیرهای خیلی خوبی برای دوچرخه بصورت ویژه ایجاد کردند و اتوموبیلها خیلی رعایت می کنند حقوق دوچرخه سوارها رو. البته نه اتوبوسها:) همه جا هم مکان برای پارک دوچرخه وجود داره. امیدوارم زمستون هم بشه از دوچرخه سواری لذت برد. تازه شیدا رو هم می تونم با خودم ببرم تا مدرسه اش البته با استفاده از صندلی مخصوص کودک که اصول ایمنی هم توش رعایت شده. اینم منو دوچرخه ام و شیدا :)


۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

چراغ ها روشن!!

تازه که وارد دانمارک و بعد سوئد شدم یه چیزی برام خیلی جالب بود. وسط ظهر دیدم چراغ یه ماشین روشنه گفتم حتما یادش رفته خاموش کنه. بعد یکی دیگه دیدم و دوباره بازم یه هو دیدم همه چراغاشون روشنه وسط ظهر. اینجا قانون هستش چراغ اتوموبیل باید همیشه موقع حرکت روشن باشه. خیلی جالبه نه؟؟ توجیهشون اینه که اینجا هوا بیشتر تاریکه یا اینکه وسط روز هم ممکنه دید کم بشه پس به جای هزار تا اما و اگر خلاص کردن خودشونو و گفتن چراغ ها همیشه روشن!!

اینم مدرک:)


۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

فیلم از فستیوال مالمو

ادامه سفر

خوب شیدا رو آوردم. می گفتم هیچی خلاصه با هر مکافاتی بود رسیدیم کپنهاک. ساعت 12 شب بود که رسیدیم به وقت محلی. شیدا اینقدر خوابش میومد که موقع فرود گریه می کرد و می گفت تورو خدا هواپیما نشینه من خوابم میاد. گفتم بابا جان مگه گهواره است هواپیما. خلاصه که رسیدیم و داییم آمده بود فرودگاه با خانوادش. بعد از 20 سال دیدم داییم و خانوادش رو. خیلی خیلی خوشحال شدم. با داییم رفتیم نیکوبینگ یه شهر زیبا در جنوب دانمارکه. فضای نیکوبینگ خیلی خیلی برام جدید، زیبا و کارتونی بود. پت پستچی رو یادتون میاد؟ عین همون بود فضاش. یه شهر ساحلی با کوچه ها و خیابانهای سنگ فرش و خونه هایی به سبک قدیمی اروپایی، هوای بسیار تمیز، طبیعت سرسبز و زیبا. داییم خیلی وقته که اونجاست. من فکر کردم اینا چرا بساز و بفروش ندارند؟؟؟!!! بکوبه این خونه ها رو به جاش برجهای مشتی بسازه. از داییم پرسیدم داستان رو. گفت اینجا اجازه ساخت و ساز و حتی تغییر شکل پنجره ها رو به کسی نمی دند. تازه بعضی از ساختمون هایی که فکر می کردم قدیمیه ساخت یکی دو سال پیش بود ولی باید مطابق با معماری سنتی و قدیمی شهر ساخته بشه. جالبه نه؟؟؟ چقدر این اروپایی های نگران حفظ سبک معماری و داشته های فرهنگی شون هستن. داییم یه مغازه ای داشت که می گفت حتی میز داخل مغازه رو اجازه نداره تغییر بده آخه جزء ساختمون مغازه و هویت شهره!!! اینا برای من خیلی جالب و عجیب بود.







2-3 روزی نیکوبینگ بودیم چمدانهای بسیار سنگینمون رو گذاشتیم توی نیکوبینگ و رفتیم کپنهاک که نزدیکتر بود به مالمو و لوند. آخه بنفشه از مالمو پذیرش گرفته بود و باید دنبال خونه می گشتیم. آقا خونه نگو بگو بلای آسمونی. توی سوئد و دانمارک مشکل مسکن خیلی خیلی باحاله. می گن توی دانمارک بعضی ها 10-12 سال توی نوبت شرکتهای خانه یابی می مونند تا خونه پیدا کنند!!!!!!! باورتون میشه؟؟؟؟؟ خیلی جدیه مشکل مسکن. ما که از 6 ماه پیش جستجو رو شروع کرده بودیم و 100 تا سایت خانه یابی ثبت نام کرده بودیم شاکی بودیم که چرا خونه پیدا نمی شه ولی دیدیم 6 ماه زمانی نیست. خلاصه رفتیم مالمو نزدیکترین شهر سوئد به دانمارک که با قطار 20 دقیقه راه هست از زیر و روی دریا. شهر مالمو یه شهر نسبتا بزرگه با معماری امروزی تر. که اتفاقا اون روزا فستیوال بزرگی توش بر پا بود و چند تا از میدانهای شهر رو برای فستیوال آماده کرده بودند.





می گفتم رفتیم سراغ خونه هایی که براشون ثبت نام کرده بودیم. گفتیم یه خونه کوچولوی خالی ندارین بدین به ما. گفتند باید برید همون شرکتهای واسطه. دیدیم بابا نمیشه مثل ایران دور زد اینا رو. رفتیم سراغ همون شرکتها که نقش بنگاه های خودمون رو بازی می کنند ولی کاملا اینترنتی و مکانیزه. چند نفر نشسته بودن شماره می دادند. رفتیم باهاشون صحبت کنیم دیدیم رفت تو همون سایتی که ما هم توش ثبت نام کرده بودیم. گفتیم خونه می خواییم. گفت باید برید این سایت ثبت نام کنید. گفتیم کردیم. گفت چه خوب. خوب باید خونه انتخاب کنید. گفتیم کردیم گفت چه جالب. گفت خوب شما هر کار لازم بوده کردید برید منتظر باشید تا بهتون ایمیل بزنیم. گفتم خیلی کمکمون کردین !!!! این یارو مثل یه کتاب راهنمای سایت عمل می کرد. به زودی فهمیدیم همه کارمندها اینجا همینطورند و کلا سیستم هست که کار می کنه نه آدما. فهمیدم که می تونیم از فردا بریم جای اون طرف کار کنیم چون بهتر از اون سایت رو می شناختیم. خلاصه که جستجوی طاقت فرسا در مالمو جواب نمی داد. و اصلا کاری نمی شد کرد جز چک کردن میل باکس. دیگه داشتیم نا امید می شدیم کم کم و این فکر که ول کنیم بریم ایران. یا در بدترین حالت هر کدوم بریم خونه یکی از دوستامون تا خونه گیر بیاد. البته من توی سایت لوند هم ثبت نام کرده بودم که نفر 70-80 بودم و 2-3 تا خونه خالی بود!!! چه امیدوار کننده:))) رفتم دفتر خونه یابی دانشگاه دنبال خونه. گفتم من بچه دارم خونه هم ندارم. چکار کنم. گفتن مدارک بچت رو بده تا الویت بدیم بهت در کمال نا امیدی دادم مدارک رو. البته می دونید که همش الکنرونیکی هست یعنی ایمیل کردم. گفتم حالا مثل ایران تا 10 روز دیگه احتمالا بررسی می کنند تا 100 روز دیگه هم 2-3 نفر می اندازند منو جلوتر. فردا صبحش ایمیل رو چک کردم دیدیم اوووو شدم نفر اول!!! گفتم بابا سیستم داره کار می کنه. واقعا هم کار می کنه. همون روز یه خونه 2 اتاقه مناسب ما به قیمت 4531 کرون پیدا شد. سریع جواب دادم که من این خونه رو می خوام. فورا برام قرارداد رو فرستادن و من الکترونیکی امضا کردم و فقط برای گرفتن کلید رفتم دفترشون. آقا سیستم کار می کنه واقعا اینجا. بعضی از ایرانیا می گفتن برو داد و بیداد کن ایرانی بازی در بیار خونه می دن بهت ولی اینا همش حرف بود. سیستم اینا دقیقه و مو لای درزش نمی ره باور کنید نمیره. خوب عدالت یعنی همین نه هزار تا تبصره شخصی که توی ایران می بینیم. خلاصه خونه رو توی لوند گرفتیم. تا دانشگاه لوند پیاده 20 دقیقه و با دوچرخه 8 دقیقه راه هستش. ما توی ایران که بودیم شیدا رو اینجا توی پیش دبستانی انگلیسی لوند ثبت نام کرده بودیم و اینا گفته بودن فقط یه جا دارند که دادن به شیدا. شیدا رو که بردیم گفتم الان اصلا یادشون نیست و باید بریم چک و چونه بزنیم تا قبولش کنند. وقتی رفتیم گفتن اوه شیدا تویی کجایی ما منتظرت بودیم. دیدیم اسمش رو روی همه وسایلش مداد رنگی هاش و کمدش و .. نوشتن و اصلا منتظرش بودن واقعا. چه شانسی هم داره مربی اش یه خانم مهربون ایرانی هستش. خلاصه فضای خیلی خوبی داره و از همه بهتر کنار دانشکده من هستش. خلاصه همه چی از وضع داغون خیلی سریع به وضع مناسب تبدیل شد و کلی از اینا به خاطر شیدا بود. اینجا بچه یعنی برگ برنده. دقیقا مثل ایران!!! بچه که داشته باشی حتی بلیط قطارت هم کم هزینه تر میشه. جالبه نه!!! حالا راجع به سیستمهای حمل و نقل، سیستم آموزشی، سیستم بهداشت و درمان، سیستم کسب و کار، مالیات و ... بعدا بیشتر سعی می کنم بگم. همینطور فرهنگ مردم و طبیعت اینجا. اینا رو فعلا گفتم تا توی فضایی که هستم قرار بگیرید. اگه حرفام پراکنده بود یا حوصله تون سر رفت ببخشید کلی حرف داشتم و هر جور که شد گفتم.

در طول سفر

خوب الان که می خوام یه چیزایی راجع به سفر بنویسم فقط 8 دقیقه وقت دارم و الان توی دانشکده نشستم بعد از کلاس مدیریت استراتژیک فناوری اطلاعات هستش و من باید ساعت 13:30 برم دنبال شیدا تا ببرمش خونه.
خوب تا وقت اجازه می ده می نویسم. می خواستم از سفر بگم. ما به اتفاق دوست عزیزم محمد از طریق ترکیه امدیم. و حدود 12 ساعت توی آنکارا توقف داشتیم از اول صبح تا شب. راستش وقتی آدم ساعت 2 صبح بره فرودگاه امام و ساعت 5 صبح پرواز کنه و ساعت 8 صبح برسه آنکارا اونم با یه بچه 4 ساله و 2 تا ساز زیر بغل، خوب احتمالا مثل ما داغون میرسه ترکیه. من تابحال ترکیه نرفته بودم و یه بهانه ای بود تا ترکیه رو هم ببینم. ترکیه که رسیدیم خوابمون میومد خفن. مخصوصا شیدا که موقع فرود هواپیما با اون فرود وحشیانه خلبان از خواب
پریده بود. خلبان به جای فرود دور از جون شما تمرگید. افسوس خوردم خلبانهای ایرانی با این فوکر و توپولوفهای قراضه چجوری می پرن این ترکا با این بویینگ های صفر کیلومتر چجوری. خلاصه توی فرودگاه که رسیدیم فقط دلمون خواب می خواست. رو صندلیهای خالی و فضای ساکت ترانزیت یه 2-3 ساعت خوابیدیم جاتون خالی. مخصوصا شیدا که شدید خوابش میومد. محمد رو بگو اول باکلاس نشسته خوابیده بود. یه بار بیدار شدم دیدم پاهاش رو گذاشته رو صندلی و دفعه بعد که دیدم کامل خوابیده جوری که بیا و ببین انگار 100 سال تو پارک رو صندلی خوابیده :)))) آقا از انگلیسی حرف زدن این ترکا بگم. محمد هر کاری می کرد با مسوول بررسی پاسپورت که باید فول انگلیش باشه حرف بزنه نمی تونست ترکی و انگلیسی و فارسی رو ترکیب کرد تا بتونه بفهمه باید کجا بریم. وضع زبان انگلیسی تازه تو پایتخت افتضاح بود. ترکیه یه جورایی ایران تحت ویندوزه به نظر من البته از لحاظ ظاهری. کلی توی مراکز خریدش چرخیدیم جاتون خالی و کلی خسته شدیم. آخر شب اومدیم فرودگاه و به سمت کپنهاگ پرواز کردیم. وای دیر شد برم شیدا رو بیارم. فعلا بای تا بعد

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

شروع نوشتن خاطرات زندگی در سوئد

سلام به دوستان عزیز
به بلاگ جدید من خوش آمدید. ما الان 18 روزه که آمدیم سوئد و من می خوام یه چیزایی بنویسم از زندگی در سوئد هم برای دوستانی که علاقه مند به زندگی یا تحصیل یا هر چیز دیگه ای هستند و هم برای خانواده و فامیل که دوست دارند از حال ما با جزئیات بیشتری با خبر باشند. امیدوارم با وجود درسا و کارای دیگه بتونم بموقع آپدیت کنم این وبلاگ رو. به هر حال نظرات شما عزیزان مشوق و دلگرم کننده هست برای ادامه دادن. منتظرتون هستم. منتظرم باشید