۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

من و محمد


چند روز پیش با محمد داشتیم می رفتیم دانشکده، یهو محمد گفت شهرام تو اینجایی توی لوند پیش من و من متوجه شدم که آره اومدم پیش محمد. بعضی وقتا آدم اینقدر غرق یه جریان میشه که اصلا توجه نمی کنه به واقعیات اطرافش. این مدت اینقدر درگیر کارهای آمدن بودم که اصلا فراموش کرده بودم کجا هستم. خیلی خوشحال شدیم و همدیگرو بغل کردیم جالبه نه؟؟ ما الان 1 ماهی هست که با همیم ولی تازه بهش توجه کردیم. با محمد داریم یه شرکت راه می اندازیم در زمینه محصولات و راه حلهای مبتنی بر فناوری اطلاعات برای سوئد و بقیه کشورهای اسکاندیناوی. ما اینقدر با هم بودیم و با هم بحث کردیم که فکرامون خیلی نزدیک شده. بعضی وقتا من یادم میره این نظر و ایده مال من بود یا محمد:) من همیشه احساس می کنم ما با هم بیشتر از 2 نفر می شیم. امیدوارم یه روزی این جمع دونفره با دوستای دیگه کاملتر بشه و همه دور هم جمع بشیم.

لینک عکس برای دوستان ما در ایران:

۱۱ نظر:

راه میانبر گفت...

آقا یک جا برای من نگه دار که اومدم!!

ناشناس گفت...

Salam
khosh amadid aghaye jalali
man Baran hastam, duste banafshe
Jonkoping ham tashrif biarid
khoshhal mishim
salam be banafshe beresunid

ناشناس گفت...

BACHEHA BEHETOON TABRIK MIGAM VA OMIDVARAM DAR KENARE HAM VA MONAFFAGH BASHID....AZ BABATE MAHD RAFTANE SHEYDA BESSSSSIYAR KHOSHHAL SHODAM...VAGHEAN JOMLE JALEBI GOFTIN KE BACHEHA FARGHE KHOOBO BADO ZOOD MIFAHMAN.

Unknown گفت...

آقا فكر خوبيه شركت زدن.ولي خواهشا قرارداد بستين خودتون كارو انجام بدين نه كه بذاريد بريد ديگران مجبور شن انجام بدن.مثله اين پرو‍ژه اي كه الان من و امير مجبوريم قولهاو تعهداتي كه شما دادين راستو ريس كنيم:)))هي ميگن جلالي نيا گفته ما اين كار رو انجام ميديم براتون....خلاصه اقا ما....شديم اينجا:)))حداقل جاي ما رو اونجا خالي كنيد!

شهرام جلالي نيا گفت...

رضا جان من سر همه حرفا و تعهدات هستم بد کردم براتون پروژه گرفتم حاضرم با نصف قیمت انجامش بدم اینجا. اگه هستین یا علی. من تیم رو تشکیل بدم فقط باید مدتی صبر کنید فارسی یادشون بدم برای مصاحبه:)

علی فتح‌اللهی گفت...

مبارکه موفق باشید. برنامه نویس نمیخواید؟

شهرام جلالي نيا گفت...

نخیر آقای دکتر مدور کل (مدیر عامل) می خواهیم اگه هستی یا علی

شهرام جلالي نيا گفت...

باران خانم، ممنون از محبت شما. خوشحال میشم ببینمتون. به شما زحمت زیاد دادیم.

توحید گفت...

به به! یک روح در دو بدن. بالاخره یکسال دوری و رنج تموم شد و دوباره به هم پیوستید :)
انشالا همیشه درکنار هم شاد و موفق باشید
رئیس درضمن من وبلاگت رو می خونمها، فقط تاحالا پیغام نذاشته بودم. تازه آدرس وبلاگت رو به آقای رشتی هم دادم اونهم بخونه :)

شهرام جلالي نيا گفت...

ای توحید شیطون. ممنونم از لطفت بیشتر نظر بذار. من از روحیه انتقادی و دقیقت خوشم میاد. اگه بتونم برو بچ رو جمع کنم باز خیلی خوب میشه. یه روز همه تون رو جمع می کنم دور هم. حتی بصورت مجازی. دلم برات تنگ شده توحید جان.

محمد گفت...

شهرام جان، بینهایت ممنون از لطفت، با اومدنت به سوئد یه جان تازه گرفتم، و ایده هایی که قبلا حرفشو زده بودیم الان کاملا دست یافتنی به نظر میرسن، هم الهام بخشی و هم سازماندهنده فکر و عمل

شهرام عزیز، خوشحالم از اینکه مثل همیشه مایه گرمی و رونق شبکه دوستیها شدی،
یادداشتهای محبت آمیز دوستان رو که میبینم ارادتم بیشتر و بیشتر میشه،
با آرزوی سلامتی و پیروزی